اي ترک آتش رخ بيار آن آب آتش فام را

شاعر : خواجوي کرماني

وين جامه‌ي نيلي ز من بستان و در ده جام رااي ترک آتش رخ بيار آن آب آتش فام را
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام راچون بندگان خاص را امشب به مجلس خوانده‌ئي
گر پخته‌ئي خامي مکن وان پخته در ده خام راخامي چو من بين سوخته و آتش ز جان افروخته
در حلقه‌ي زنجير بين شيران خون‌آشام رادر حلقه‌ي دردي کشان بخرام و گيسو برفشان
آن جام صافي در دهيد اين صوفي بدنام راچون من برندي زين صفت بدنام شهري گشته‌ام
تا کافران از بتکده بيرون برند اصنام رايک راه در دير مغان برقع براندازي صنم
کان دل که صيد عشق شد دولت شمارد دام راگر در کمندم ميکشي شکرانه را جان ميدهم